الحمدللهالذي لميشهد احداً حين فطرالسّمواتوالارض ولااتّخذمعيناً حين برءالنسمات لميشارك فيالالهيّه ولميظاهر فيالوحدانيّه كلّتالالسن عن غايه صفه ولعقول عن كنه معرفته
در يكي از روزهاي سال 1929 كه «ادوين هابل» در رصدخانه «مونت ويلسون» آسمان را نظارهميكرد، متوجه شد كه كهكشانها در حال دورشدن از يكديگرند و معتقدگرديد كه تمامي كيهان رو به انبساط است. بنابراين نتيجهگرفت كه آفرينش از يك ذره آغازشده و بر اثر انفجار اين ذره و با انبساط آن، حركت ايجاد شده و زمان و مكان به وجود آمده و اين جهان پديدارگشتهاست. بدين شكل نظرية بيگبانگ(Big Bang) يا انفجار بزرگ يا «مهبانگ» در كيهانشناسي پديدآمد.
از آن زمان تاكنون دانشمندان بر يافتههايي كه دلالت بيشتري بر درستي اين نظريه داشت، دستيافتند؛ تا اينكه در سال 1372 آخرين مشاهدات نجومي از طريق ماهواره، اين نظريه را تاييدكرد و بهاثباترسانيد:
به گزارش خبرگزاري فرانسه از واشنگتن، بر اساس مشاهدات ماهوارة COBE(1) صحت فرضيهاي علمي كه بر اساس آن، جهان چندين ميليارد سال پيش، پس از انفجار عظيمي موسوم به بيگبانگ به وجود آمده، به ثبوت رسيد. اين ماهواره كه از نوامبر 1989 از پايگاه « وايندنبرگ » واقع در كاليفرنيا به فضا پرتابشده است، به اشعة مادون قرمز مجهز است كه ثبت تشعشعات برگشتي از انفجار بيگبانگ را ممكن ميسازد.
«جان متر» مدير پروژة مركز فضائي «گودارد» اظهار داشت: اين ماهواره جهان را آنگونه كه در بدو خلقت بوده، مشاهدهكردهاست، و اين روز براي بشريت روز بزرگي است.(2)
مرحلة اول: انفجار بسياربزرگ در يك آن، و آفرينش كيهان، يا لحظة مهبانگ
مرحلة دوم: تا پس از گذشت يكصد ميليون سال از لحظة مهبانگ كه ويژگي آن تشكيل كرة آتشين اصلي و اوليه است و تمامي كيهان از آن نشأت گرفتهاست.
اولين نتايج بهدستآمده از تحليل رايانهاي cobe به اخترفيزيكدانان دانشگاه كاليفرنيا نشانداد كه در اين مرحله، انفجار، روندي آرام بهخودگرفته و تشعشعات مولده از هر نوع را بهگونهاي منظم و طي يك ميليون سال در تمام جهات، بدون هيچگونه ناآرامي و واكنش خشونتآميزي پخشكردهاست. پس انفجار عظيم اوليه، فقط در لحظة انفجار چنين بوده و پس از آن رو به آرامش گذاردهاست.
مرحلة سوم: تا پس از گذشت يك ميليارد سال از زمان انفجار است. دانشمندان دربارة اين سه مرحله بويژه مرحلة سوم، چيزي نميدانند جز آنكه مدت آن را از روي آثاري كه در مراحل بعد مشاهده كردهاند، تخمين زدهاند و بدين دليل آن را مرحلة اسرارآميز نام نهادهاند.
مرحلة چهارم: تا پس از گذشت دو ميليارد سال است. در اين مرحله كهكشانها و ابرهاي بينكهكشاني و كوازارها ( اخترنماها ) شكل گرفتند.(4)
مرحلة پنجم: تا پس از گذشت پنج ميليارد سال. در اين مرحله، كيهان كه تا آن زمان بر اثر گرماي شديد كدر بود، شفاف ميشود. ذرات به جنبوجوش در ميآيند، كهكشانهاي تشعشعي كه صادركنندة امواج راديويي و پرتابكنندة شديد ذرات به سوي انرژيهاي فوقاني هستند، و نيز كهكشانهاي فعال ايجادميشوند.
مرحلة ششم: تا پس از گذشت پانزده ميليارد سال، يا مرحلة شكلگيري خوشهها و ديوار بلند كهكشاني. خوشهها مجموعهاي از كهكشانها را درخودجايدادهاند، و ديوار بلند كهكشاني به بزرگترين تكساختي كيهان گفتهميشود.
در اين مرحله، كيهان به منزلة حباب بيكراني از ظلمت تلقي ميشود كه كهكشانها و عالم نوراني روي آن را پوشانيده و به آن چسبيدهاند و در بارة اين مرحله است كه نظرية «تكوين انحرافي» ميگويد درجهان هستي اساساً و عمدتاً ماده دركار ظلماني ساختن كائنات است و دائماً كهكشانهاي سياه را بهوجودميآورد.(5)
كيهانشناسان در آغاز، عمر كيهان را بين ده تا بيست ميليارد سال تخمين زدند كه ميانگين آن، يعني 15 ميليارد را گرفته و گفتند كيهان رو به گسترش، از لحظة مهبانگ تا كنون، صدوپنجاه برابر بزرگتر شده، يعني هر صد ميليون سال يك برابر بزرگتر شدهاست. ولي پس از چند سال تحقيق، عمر آن را بين 8 تا 12، و ميانگين آن را 10 ميليارد سال دانستند. «بهتازگي با قطعيت و تقريب فقط چندصد هزار سال، رقم 7/13 ميليارد سال را اعلامكردهاند».(6)
آخرين خبر آنكه: اندازهگيريهاي تازهانجام شده، حاكي است كه يك واكنش خاص اتمي در دل ستارگان كه به توليد انرژي منجر ميشود، آهستهتر از آن صورت ميگيرد كه تاكنون تصورميشد. اين بدان معناست كه دانشمندان در تخمينهاي جاري، عمر ستارگان را به اشتباه كوتاهگرفتهاند. نتيجه آنكه عمر جهان بجاي 7/13 ميلياردسال، 7/14 ميلياردسال است. اين نتايج در «لونا» كه يك آزمايشگاه زيرزميني براي مطالعات اخترفيزيك اتمي، و در كوه «گران ساسو» ايتاليا واقع است، بهدست آمد.(7)
تا اينجا دانستيم كه مهبانگ، اصلي علمي در كيهانشناسي است كه دربارة كيهان ميگويد:
ـ از ذره و با انفجار ذره ايجادشده.
ـ با گذشت چندين ميليارد سال، شش مرحله را گذرانده. و يك نظام منسجم را تشكيلداده،
ـ پيوستهگسترشيافته و بزرگي و شكوه آن روزافزون است.
اكنون شايسته است سه نتيجة بهدستآمده از اصل مهبانگ را در منابع اسلامي بويژه قرآن كريم، جستوجو كنيم و دريابيم كه اين كتاب آسماني همواره حقايق علمي را پيش از كشف، به ما ياداور شده و ما با تدبرنكردن در آن، از حقايق آن بهرهمندنشدهايم.
پيش از آن، ديدگاه قرآن كريم را در مورد گسترش كيهان ميآوريم كه هم مبناي مهبانگ و هم اساس كيهانشناسي فيزيكي و قرآني است:
والسماء بنيناها بايد و انا لموسعون(سوره ذاريات: 47)
ترجمه: ما آسمان(كيهان) را با دست (توانا و اراده مستقيم) خويش بنيانگذاشتيم و ما مرتباً آن را گسترش ميدهيم. (لام بر سر « موسعون » علامت تاكيد است.)
در مورد اولين دستاورد مهبانگ، كه كيهان از ذره و با انفجار ذره ايجاد شده، دلايل زير از قرآن مجيد و دعاي نور قابل توجه است:
خداوند كريم اهميت خود را با واژة «خالق»السموات والارض كمتر بيانكرده بلكه همواره با واژة « فاطر» سموات والارض و در دو آيه با واژة « بديع » ( بسيار نوآورنده) وصفكردهاست. زيرا فطرت و بدعت كيهان را بزرگ ميشمارد و ميخواهد بزرگي خود را با عبارتهاي فاطرالسموات والارض و بديعالسموات والارض به آفريدگان خود بنماياند. و هرگاه بيشتر وصف اهميت سموات والارض را در نظر داشته واژة ‹خلق› را بهكاربردهاست. مانند خلقالسموات والارض في سته ايام (بالحق).
در هشت آيه به «فطرت كيهان» اشارهكردهاست. در يك آيه «فطر» را بهكاربرده و در آيهاي ديگر، «فطرهن» را، و در شش آيه خود را با « فاطرالسموات والارض» وصفنموده كه يكي از اين شش آيه در اول سورهاي آمده كه آن سوره نيز همين نام را بهخودگرفته است: سورة فاطر
بهكارگيري واژة فطر براي پديد آوردن كيهان و براي وصف پديد آورندة آن، و اختصاص نام يك سوره به اين موضوع، اهميت بسيار زياد ‹فطرت كيهان› را در نزد خداوند ميرساند. حال ببينيم واژة ‹فطر› به چه معنائياست كه خداوند تا اين اندازه بر آن تأكيد دارد:
1. فطر يعني شكافتن و شكوفا كردن. به عبارت ديگر، پديدآوردن يك پديدة بزرگ يا بسيار بزرگ با شكافتن يا شكوفاكردن پديدهاي ديگر.
2. ‹فطر› با ‹فجر› يك تفاوت جزئي در عينالفعل دارد و هر دو به يك معنياند. با اين تفاوت كه ‹فجر› بيشتر به باب ‹انفعال› ميرود و حالت مفعولي بهخودميگيرد. يعني ‹انفجار›؛ و بيشتر در مواردي كه چيزي بهگونهاي غيرطبيعي و از روي كمظرفيتي شكافتهشود، بهكارميرود؛ كه معمولاً با ويراني همراه است؛ مانند انفجار بمب. ولي هرگاه اين انفجار بهگونهاي طبيعي و از روي حسابي دقيق و براي آباداني و ايجاد چيزي صورتگيرد؛ از واژة ‹فطر› استفادهميشود؛ كه بيشتر به باب ‹افعال› يا ‹افتعال› ميرود؛ مانند شكستن روزه و يا شكفتن شكوفه، بويژه قرآن كريم اين نظر را اعمال كردهاست، و تنها در دو جا فطر را به باب انفعال برده كه آنهم براي آغاز روز قيامت و پايان جهان پيداست كه با ويراني همراه است، و نه براي ايجاد و ابداع: 1. اذاالسّماءانفطرت(سورة انفطار) 2. والسماء منفطر به(مزّمّل: 18)
3. خداوند با بهكارگيري واژة ‹فاطر› هم ميخواهد به ما بگويد انفجاري(در اصطلاح ما) وجود داشته و هم ميخواهد بفهماند كه اين انفجار توسط منفجركنندهاي كه خود اوست صورتگرفته، و هم اين انفجار با آباداني و ايجاد همراه بودهاست.
خداوند كريم چه چيزي را منفجر يا بهتر بگوييم منفطركرده كه به واسطة آن، اين كيهان با عظمت را بهوجودآورده است؟
در پاسخ به اين سؤال، به يكي از منابع اسلامي يعني «دعاي جليلالقدر نور» رجوعميكنيم و از آن استعانت ميجوييم. از اين جهت عنوان منبع را بر اين دعا قراردادم كه اين دعا خود به تنهايي منبعي از معارف است، و به همين دليل ورد زبان معصومين عليهمالسلام بوده و مداومت بر خواندن آن را به ياران خود توصيه ميكردند.
بسماللهالنور، بسمالله النورالنور، بسمالله نور علي نور، بسماللهالذي هو مدبرالامور بسماللهالذي خلقالنور منالنور، الحمدللهالذي خلقالنور منالنور و انزلالنور عليالطور في كتاب مسطور في رق منشور بقدر مقدور علي نبي محبور …
ترجمه: به نام خداوند نور، به نام خداوند نور نور، به نام خداوند نور بر نور، به نام خداوندي كه اوست تدبيركنندة كارها. به نام خداوندي كه نور را از نور بيافريد، سپاس خداوندي را كه نور را از نور بيافريد و آن نور را بر كوه طور فروفرستاد، در كتابي تدوينشده(طبيعت ـ جهان پيدا)، در برگي بازشده(كيهان)، به اندازهاي كه مقدوربود، بر پيامبر برگزيدهاش …
شرح مختصر: به نام خداوندي كه وجودش نور است و نور «نور»(عرش)(8) است و نورياست كه بر «نور»(عرش) چيرهاست. به نام خداوندي كه تدبير همة امور به دست اوست. به نام خداوندي كه اولين نور را از نور وجود خود بيافريد و آفرينش را آغازكرد. سپاس بيكران خداوندي را كه براي دومين بار، نوري را از نور خويش بيافريد و آن نور را بر كوه طور كه در جهان طبيعت و در عالم امكان است، به آن اندازه كه كرة زمين منفجرنشود، براي آنكه به پيامبر برگزيدهاش ثابتكند كه تو نميتواني مرا ببيني، بر او فروفرستاد.
از اين دعا چنين برميآيد كه خداوند تنها دو بار نوري را از نور خود آفريده و تجلي بخشيدهاست. به مصداق حديث مشهور«اول ماخلقالله نور»، يك بار نوري را از نور خود بهظهوررساند، و تجسم بخشيد و خود را ‹فاطرالسموات والارض› خواند. بار دوم، براي آنكه به پيامبرش و آدميان پس از او بفهماند كه اولاً آفرينش نخستين چگونه بوده است، و ثانيا ذات احديتش باچشم سر قابل ديدن نيست، بلكه تنها با چشم دل ميتوان او را نگريست، با نوري بسيار ناچيزتر از نوري كه اولين بار با آن تجليكرد و كيهان را پديد آورد، بر كوه طور تجليكرد تا كوه از ناتواني در برابر پذيرش نور الهي منفجرشود و ثابتشود كه هرچه مادي باشد، حتي كوه كه سختترين است، تاب تحمل نور ذات او را ندارد و با انفجار همراه خواهد بود. و با اين نمونه، به ما پسينيان بفهماند كه آفرينش اوليه نيز كه با تجلي ذرهاي از نور او صورتگرفته، با انفجار يا انفطاري عظيم(مهبانگ) همراهبودهاست.
تفاوت اين دو بار آفرينش نور از نورالهي در واژههايياست كه در آغاز هر جمله از اين دعا آمدهاست، يعني بسمالله و الحمدلله. آنگاه كه جز او چيزي نبود؛ ازخود، براي خود، و به نام خود آفريد. ولي بار دوم ازخود، براي پيامبرش و پسينيان، و به پاس سپاسگزاري از او و تمامكردن حجت بر آفريدگانش بيافريد.
نكتة ديگر آنكه پيش از آنكه از آفرينش نوري خود يادكند، از مدبربودن خويش يادميكند؛ و ميفرمايد اوست كه تدبيركنندة كارهاست و سپس از «سترگكار» خود كه آفرينش نخستين يعني آفرينش نور از نور(مهبانگ) است، سخن ميگويد.
«جهاني كه ما در آن زندگيميكنيم، نزديك به پانزده ميلياردسال پيش بر اثر انفجاري موسوم به بيگبانگ، تولديافت؛ و آن زماني بود كه يك نقطه از نيرويي عظيم، تدريجاً به مادّه تغييرشكلداد و همچنان گسترش يافت، تا تمامي كهكشانها و ديگر اجرام آسماني را بهوجودآورد».
«…در ‹لحظة صفر زمان›، چنين بايد پنداشت كه يك حالت تراكم بيپايان حاكمبود. اين همان لحظهاي است كه دانشمندان آن را ‹دم آفرينش› ناميدهاند؛ و از آن سبب كه آفرينشي دركاربود، لاجرم بايد آفريدگاري هم باشد. پس خدايي بر اين كائنات حاكم است».
«…تأييد وجود ذرات شبهاتمي، نشانميداد كه در پس آن فرضيههاي پيچيدهوبغرنج، چهسادگي زيبايي وجوددارد؛ و به اين ترتيب بود كه فيزيكدانان بهاينفكرافتادند كه يك ذرة نهايي به نام ‹هيگز› وجوددارد. ‹هيگز› نام يك فيزيكدان بريتانيايياست كه نخستين بار احتمال وجود آن را پيشنهادكردهبود. دانشمندان براينباوربودند كه چنانچه هيگز را حتي براي يك لحظة زودگذر ببينند، آنگاه بشر توانستهاست وسيلة اولية خلقت جهان توسط خداوند، به عبارت ديگر، ‹ذرّة خداوندي› را به چشم خويش مشاهدهكند. هيگز اگر وجودداشتهباشد، نقطة همايش تمامي توضيحات و توجيهات خلقت و آنچه در عالم هستي وجوددارد، خواهدبود. اما يك مشكل عمده وجوددارد… براي ساختن دستگاهي كه بتواند ذرهاي آنچنان كوچك و ناچيز بهوجودبياورد كه از ديد بشر پنهان است و براي مدتزماني اندك بپايد، و چنان بدرخشد و سپس خاموشگردد(آنچنانكه براي حضرت موسي درخشيد و سپس خاموششد و جز ويراني براي كوه و بيهوشي براي آنحضرت نتيجهاي نداد، مگر درسي براي تمام جهانيان كه ‹لنتراني› ـ نگارنده) كه از قدرت تخيل بشر بيرون باشد، بيش از دهميليارد دلار هزينه دربرخواهدداشت؛ اما ساختن چنين دستگاهي، تاجي خواهد بود كه بر فرق دستاوردهاي بشريت گذاردهخواهدشد؛ و او را تا دروازة بهشت خداوندي راهنمايي خواهدكرد… دستيافتن به چنين دانشي بشر را با موقعيت خويش در جهان هستي آشناخواهدكرد؛ او را از راز طبيعت و سادگي وجود خويش و عظمت پروردگارش آگاهخواهدساخت؛ و البته، كشوري كه به چنين هدفي برسد همواره بهعنوان ملتي شناختهخواهدشد كه به راز نهايي هستي دستيافتهاست».(9)
اينجاست كه ‹سبحانالذي خلقالنور منالنور› معناي خود را بهدرستي بازمييابد.
پس از آفرينش اوليه، خداوند كريم تفصيل آفرينش كيهان را نيز بيان ميدارد و ميفرمايد: والسّماء بنيناها بايد و انا لموسعون والارض فرشناها فنعمالماهدون و منكلشيء خلقنا زوجين لعلكم تذكّرون(ذاريات:49 ـ47)
ترجمه: آسمان(كيهان) را به ارادة خويش بنياننهاديم، و ما همواره آن را گسترشميدهيم؛ و زمين(جهان پيدا) را گسترانيديم و چه نيكوگسترانندگانيم؛ (مهد: درستومرتبكردن، هموارنمودن، و اصلاحكردن ـ المنجد) و از هر چيزي دو جفت آفريديم؛ شايد ياداورشويد.
بهترين فهم از اين آيه، ديدگاهياست كه پروفسور هاوكينگ از جمعبندي نظرهاي خود و ديدگاههاي ديگر كيهانشناسان بدان رسيدهاست:
«تصورميرود كه كيهان در لحظة انفجار بزرگ اندازهاي برابر صفر داشته و بنابراين بينهايت داغ و سوزان بودهاست. ليكن به همان نسبت كه منبسطشدهاست، درجة حرارت تابش آن كاهشيافته، بهطوري كه يك ثانيه پس از وقوع انفجار، درجة حرارت از بينهايت به دههزار ميليون تنزلكردهاست. اين درجه حرارت تقريبا هزار بار از درجة حرارت مركز خورشيد بيشتر است؛ و درجة حرارتي به اين زيادي در موقع انفجار بمب هيدروژني حاصلميشود. در اين زمان محتويات كيهان بايد بيش از همه شامل فوتونها، الكترونها، نوترينوها و ضدذرات آنها(ذكر دو جفت قرآن اينجا معنيميدهد.) همراه با مقداري پروتون و نوترون بودهباشد. به همان نسبت كه كيهان گسترش و درجة حرارت آن كاهش مييافت، شدت يا نرخ توليد زوجهاي الكترون/ ضدالكترون(ضد الكترون را پوزيترون نامند) در تصادمها به زير نرخي ميرسيد كه در آن همين زوجها نابود ميشدند. به اين ترتيب بيشتر الكترونها و ضدالكترونها براي توليد فوتونها بهدست يكديگر نابودشده، و فقط مقدار كمي الكترون باقيميماند. اما نوترينوها و ضدنوترينوها همديگر را ازبيننميبردند؛ زيرا اين ذرات فقط خيلي بهكندي با خودشان و يا با ديگرذرات فعلوانفعال متقابل دارند و از اين قرار هنوز هم بايد در گوشهوكنار باقي و برقرارباشند؛ و اگر ما ميتوانستيم آنها را مشاهدهكنيم، براي همين مراحل پرحرارت كيهان، آزمون خوبي فراهمميشد، اما بدبختانه، انرژي كنوني آنها براي مشاهدة مستقيم ما بسيار پاييناست...»
«تقريبا يكصد ثانيه پس از وقوع انفجاربزرگ، مقدار درجة حرارت بايد به يكهزار ميليون رسيدهباشد. يعني درجه حرارت حاكم بر مركز گرمترين ستارگان عالم. در اين درجه حرارت، پروتونها و نوترونها ديگر به اندازة كافي انرژي ندارند كه بتوانند از چنگ جاذبة نيروهاي هستهاي قوي بگريزند؛ و به ناچار با يكديگر شروع به تركيبكرده و هستة اتمهاي دوتريومها(هيدوژن سنگين) را توليدميكنند كه محتوي يك پروتون و يك نوترون هستند. سپس هستة دوتريوم با پروتونهاي بيشتري تركيبشده و هستة هليوم را ميسازند(اخيراً اهميت هليوم درساختار كيهان بيش از پيش مشخصشدهاست. ـ نگارنده) كه مشتمل بر دو پروتون و دو نوترون و مقادير كمي از زوجهاي عناصر سنگينتر مانند ليتيوم و بريليوم است… »
«فقط در ظرف چندساعتي پس از انفجاربزرگ بايد توليد هليوم و ديگر عناصر متوقفشدهباشند و سپس تا تقريبا يك ميليون سال بعد از آن، بايد انبساط كيهان بيآنكه در آن چندان حادثهاي رخدادهباشد، ادامهيافتهباشد و سرانجام پس از اينكه يك بار حرارت به اندازة چندهزار درجهاي پايين آمد، آنگاه بايد الكترونها و هسته كه ديگر فاقد انرژي كافي براي غلبه بر جاذبه الكترومغناطيسي بين خودشان ميشوند، شروع به تركيب با يكديگر و تشكيل اتمها كردهباشند».(10)
در مورد دومين دستاورد مهبانگ، (مراحل ششگانة آفرينش كيهان) قرآن كريم نيز با تأكيد بر آفرينش كيهان در شش روز(دوره ـ مرحله) صراحتدارد و در هفت آيه اين موضوع را گوشزد ميكند. مثال:
ان ربكماللهالذي خلقالسموات والارض في سته ايام ثماستوي عليالعرش(اعراف: 54 و يونس: 3)
همانا پروردگارتان كسياست كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد سپس بر عرش چيرهگشت.
قرآن كريم در آيات مربوط به مراحل ششگانه، اين مراحل را شرح نداده ولي از آنجا كه خداوند به صراحت يادكرده كه ما در قرآن هيچ چيز را فرونگذاشته و از قلم نيانداختهايم، بلكه همه چيز را در آن گردآوردهايم، با ياريجستن از او و هدايت او، يافتيم و به پاس چنين هدايتي شكر او را بجايآورديم. سورة اعلي پاسخگوي نياز ما در اين مقام بود. در اين سوره خداوند سبجان مراحل ششگانهاي را كه براي خلقت كائنات قائل شده است، بيان ميدارد:
«سبّحاسمربكالاعلي، الّذيخلقفسوّي،والّذيقدّر فهدي والّذياخرجالمرعيفجعله غثاءٌاحوي».
ترجمه: اي پيامبر تسبيح كن نام پروردگارت را كه برتراست. كسي كه « خلق »كرد، پس «تسويه» نمود. كسي كه « تقدير » كرد، پس « هدايت » نمود. كسي كه گياه سبز را(از زمين) بيرون آورد، پس آن را به خاشاك تيره مبدلساخت(و به زمين برگرداند).
در اين سوره چرا و براي چه خداوند پيامبرش را امر به تسبيح و تنزيه ميكند و آنهم از طريق اسم او؟ بديهي است كه موضوع مهمي را ميخواهد يادآورشود كه مربوط به «اسم» اوست و آن چيزي جز خلقت كائنات نيست. نام خداوندگار بلندمرتبهاي كه اهل دل، با مقام و نقش «اسم» او در خلق و ايجاد كائنات، هم در قرآن و هم در دعاها همواره مواجهشدهاند، چنانكه از دعاي نور آورديم.
خداوند كريم پس از امر به تسبيح، مراحل ششگانة آفرينش را باز ميگويد؛يعني اينكه به اين دلايل مهم، بايد خداوند را تسبيح كرد: خلق فسوي ـ قدر فهدي ـ اخرج المرعي فجعله غثاء احوي.
1و2- خلق و تسويه: حضرت علي عليهالسلام دربارة اين دو مرحله ميفرمايد: طبق فرمانش تمام گشت خلقت او… (اشاره به كن وجودي دارد) پس كجيهاي اشياء را راست گردانيد و حدودشان را واضح و روشن قرارداد.(11)
مرحلة تسويه، مرحلة طراحي و سازماندهي است. ميدانيم كه هر پروژهاي با بررسي تمام جوانب، ابتدا طراحي ميشود و سپس برنامهريزي و پس از آن بهاجرادرميآيد. خداوند كريم پروژة آفرينش را در مرحلة تسويه، طراحي ميكند.
3- تقدير يا مرحلة اندازهگذاري براي آفرينش: يعني تعيين اندازههاي ويژه و حدود معين در ذات و صفات و افعال اشياء، كه از آن حدود و اندازهها خارج نشوند و تجهيز آنها به اندازههايي كه مناسب آنهاست.(12)
4- هدايت: يعني اشياء با هدايت رباني تكويني به سوي آنچه كه براي آنها تقديرشده، و به نحوي كه تقديرشده، به سيروسلوك بپردازند.(13) در اين زمينه، خداوند بهگونهاي جداگانه آيهاي كارساز دارد:
الاّيسجدوا للهالذي يخرج الخبأ فيالسّموات والارض(نمل: 25)
ترجمه: كه سجدهنميكنند براي خداوندي كه بيرون ميآورد پنهاني را در آسمانهاوزمين(كيهان)؟
يعني اين كار خداوند آنچنان ارزشمند است كه بايد براي آن بر خداوند سجدهكرد.
5 و 6 ـ متأسفانه حتي تفاسير جامع و معتبري چون «الميزان» و «مجمعالبيان» در مورد آيات «الذي اخرجالمرعي فجعله غثاءً احوي» ساكت ماندهاند و تنها همان معناي ظاهري را توضيح مختصري دادهاند. درصورتيكه معناي تفسير پردهبرداي از بطون مختلف قرآن و يافتن بطنهاي ديگر است. مسلم است كه اين دو آيه نيز به روش سه آية پيش از خود، به خلق و ايجاد مربوط و پيوستهاست.
بنابراين با تدبر در اين آيات، در وراي معناي ظاهري اين كلمات، يعني كسيكه گياه را رويانيد، پس آن را به خاكوخاشاك تيره تبديل كرد، ميتوانيم معناهاي كليتري را بيابيم. در اينجا به سه مورد كلي اشاره ميشود:
يكي، مطلق چيزي را از درون چيز ديگري بيرون كشيدن و موجود تازهاي ايجاد كردن است؛ كه جز خداوند متعال كسي قادر به چنين كاري نيست. و سپس ايجاد تغييرات و حالات مختلف در موجود تازه، به نحوي كه آن را از صورت اوليه كاملاٌ خارج كرده و به صورتي ديگر درميآورد.
به عبارت ديگر، خداوند سبحان با ايجاد تغيير در اجزاء اشياء، به تغيير در ماهيات آنها ميپردازد و از جماد، گياه به وجود ميآورد. و سپس با ايجاد تغييري مجدد در اجزاي موجود تازه، به تغيير در اعراض ميپردازد و طراوت و رنگ علف تازه را از آن ميگيرد و به «خاشاك تيره» كه جزء جمادات است مبدل ميسازد.
دوم، خداوند سبحان ميخواهد با اين كلمات بسيار سادة «اخرج المرعي فجعله غثاءً احوي» به ما بگويد در اين مرحله شرايط بهوجودآمدن گياه و ديگرجانداران را كه همانا وجود نور، اكسيژن، آب و ديگر مواد است، فراهم آورده و باز با تغيير شرايط محيط از طريق ماده، در كار خشكوظلمانيكردن پديدههاست. پروردگار سبحان، بدين ترتيب ميخواهد تفهيم كند كه همه چيز در تغيير و تحول است جز ذات او كه ثابت و لايتغير است و همه چيز رو به تيرگي ميرود جز او كه نور آسمانها و زمين است.
سوم، خداوند كريم پس از خلق كائنات از خلق و بدع دستنكشيده و دائما به ايجاد و تغيير ميپردازد و به قول خودش « كل يوم هو في شأن » و كيهان و ما فيها را چه ستارگان عظيم، چه گياهان، چه جانوران، چه جنها، و چه انسانها را همواره و هر روزه زنده ميكند و ميميراند و بدين منوال رو به تكامل و توسعه بهپيشميبرد. مگر او خود نميگويد كه او «يبدء و يعيد» و «فعال لمايريد» است؟
در پايان اين بخش، به منطور آگاهي بيشتر بر حقايق قرآني، توجه و غور در آيات زير، بسيار بجا و شايسته خواهدبود:
ءانتم اشد خلقاً امالسًماء بنيها، رفع سمكها فسويها، و اغطش ليلها و اخرج ضحيها، والارض بعد ذلك دحيها، اخرج منها ماءها و مرعيها، والجبال ارسيها(نازعات: آيات 27 تا 33)
ترجمه:(اي جماعت جنوانس) آيا آفرينش شما استوارتر و محكمتر است يا بناي كيهان؟ بالاي آن را بلند گردانيد، پس آن را درستكرد و بياراست. تيرگي آن را تاريكگردانيد، و روشنايي آن را بيرون آورد. و پس از آن زمين را بگسترانيد. آب و گياه آن را از آن بيرون آورد. و كوهها را برافراشت.
حال مراحل ششگانة اصل « مهبانگ » را با مراحل ششگانة خلقت كه قرآن بيان كردهاست، مقايسه ميكنيم:
مرحلة اول، مرحلة انفحار اوليه يا مهبانگ = « خلق »: و اذا قضي امرا فانما يقول له كن فيكون.
مرحلة دوم، تا يك ميليون سال پس از مهبانگ = « تسويه » يا طراحي و سازماندهي كيهان ( چگونگي آن بر دانشمندان پوشيدهاست. )
نكته: اگر كشفيات cobe در نوابر 1989 مشخص نكرده بود كه برخلاف نظر قبلي دانشمندان، پس از انفجار اوليه، تشعشعات مولده از هر نوع به طور منظم و طي يك ميليون سال در تمام جهات و بدون هيچگونه ناآرامي و واكنش خشونتآميزي منتشر شده است، نميتوانستيم مرحلة دوم را زير عنوان مرحلة « تسويه » نامگذاري كنيم، زيرا تسويه با ناآرامي و انفجار منافات دارد.
مرحلة سوم، تا يك ميليارد سال پس از مهبانگ = « تقدير » يا اندازهگذاري براي كيهان. دانشمندان از اين مرحله هيچ اطلاعي ندارند.
مرحلة چهارم، تا دو ميليارد سال پس از مهبانگ = « هدايت » يا شكلگيري كهكشانها و بهوجودآمدن منابع عظيم انرژي و نور و سيردادن آنها به جهان پيدا.
همانگونه كه گفتهشد، اخترنماها در اين مرحله ايجاد شدهاند و جالب است كه بدانيم دانشمندان به اين منابع عظيم انرژي و نور، فانوس كيهاني لقبدادهاند. يعني همانگونه كه فانوس دريايي « هدايتگر » كشتيهاست، فانوس كيهاني نيز « هدايتگر » ساير اجزاء كيهان ميتواند باشد.
مرحلة پنجم، تا پنج ميليارد سال پس از مهبانگ = اخرجالمرعي. (سير صعودي اجزاء كيهان)
خداوند شرايط پديد آمدن حيات(گياهي) را فراهم نمود. كهكشانهاي ساطع كننده تشعشعات و ذرات و كهكشانهاي فعال بهوجودآمدند و ذرات به جنبوجوش درآمدند. همه چيز رو به تكامل و توسعه رفت.
مرحلة ششم، تا پانزده ميليارد سال پس از مهبانگ = ايجاد تغييرات مجدد در كائنات و تبديلكردن اجزاء كيهان به موادي خشك و تيره = فجعله غثاء احوي. (سير نزولي اجزاء كيهان)
اجزاء كيهان مانند كهكشانها و ستارگانشان كه سيال و درخشنده بودند، طي چندين ميليارد سال، هم سيال بودن آنها را از آنها ميگيرد و هم درخشندگي آنها را. به نحوي كه به موادي خشك و تيره مبدل ميگردند.(مرگ ستارگان)
همان گونه كه گفته شد، در جهان هستي اساساً و عمدتاً ماده در كار ظلماني ساختن كائنات است و دائماٌ كهكشانهاي سياه را بهوجود ميآورد.
نكته: البته نبايد از نظر دور داشت كه مراحل ششگانة آفرينش را كه قرآن بيانكرده، ويژة كيهان نيست، بلكه گياهان، جانوران، انسانها، و جنها را نيز شامل ميشود و همة آنها از اين مراحل گذر ميكنند. مثلاً اخرج المرعاي يك انسان، زايش، جواني و شادابي اوست و غثاءً احواي او، پيري، مرگ، و پوسيدن جسم اوست.
در مورد سومين دستاورد مهبانگ، يعني ‹عظمت و گسترش روزافزون كيهان›، خداوند كريم در شش آيه پس از بيان آفرينش كيهان،(در پنج آيه پس از «في سته ايام») عبارت «ثماستوي عليالعرش» را بيان داشتهاست؛ و در يك آيه(آية 5 سورة طة كه در بالا آمد): «الرحمن عليالعرشاستوي» را.
با خواندن اين آيات، به راحتي نميتوان پيام اين آيات را درككرد، زيرا همواره اين پرسشها در ذهن شكلميگيرد:
1. چرا خداوند «ثم» را به كارگرفته كه نشان از گذشت مدتي طولاني دارد؟
2. چرا خداوند ميفرمايد «بر عرش مستوليشد، فائقآمد و رامكرد آن را»؟ مگر خداوند پيش از آن بر عرش استيلايي نداشته؟
3. آيا روند آفرينش كيهان با پديدههايي كه نشان از ناپايداري داشته، رودررو بودهاست كه خداوند با چنين جملهاي از مرحلة پاياني آفرينش يادكردهاست؟
بسياري از مترجمان و شارحان قرآن كريم چون نميتوانند چنين جملهاي را بهدرستي ترجمهوشرحكنند، به نحوي از كنار آيه ميگذرند؛ مثلا مينويسند«سپس به عرش پرداخت»، و برخي تفسيرها همچون تفسير الميزان مفصلا به آن ميپردازند ولي بيشتر به حاشيه ميروند و در برخي موارد به موضوع نيز نزديك ميشوند، ولي بازهم نميتوانند از پس فهم آن برايند؛ واقعاً هم كه سخت است.
خداوند براي عرش ارزش و ارج زيادي قائل است. بهگونهاي كه از آن با عنوانهاي كريم، مجيد، و بويژه «عظيم» يادكرده و خود را با عنوان رب و يا رحمن براي عرش متصف ميكند.
خداوند، در پس هر واژهاي كه بهكارميگيرد، هدايتي را براي بندگانش درنظردارد؛ كه بايد به كشف آن نائلآييم. ولي با همة پژوهشهايي كه انجامشد، متأسفانه فهم جمله ثماستويعليالعرش، همواره در هالهاي از ابهام باقيماندهبود. و نهتنها كه اين عبارت، بلكه مفهوم خود عرش ناشناختهبود؛ زيرا اگر معناي آن روشن بود نيازي به اينهمه تفسيرهاي مختلف از آن نميشد كه در بالا آمد. اما هنگامي كه مقالهاي را با عنوان «نگاهي به تكامل ساختار كيهان» خواندم، متوجهشدم بازهم يافتههاي كيهانشناختي به كمك فهم برخي آيات كيهانشناسانة كلامالله مجيد آمده و به پرسشها پاسخ مناسبي دادهاست. باآوردن بخشي از مقاله، به روند توسعه و نيز واپسين مرحلة آفرينش كيهان(ثماستويعليالعرش) از منظر كيهانشناسي توجهكنيد:
«… تاريخ كيهان با تورم آغاز شدهاست، انبساطي كيهاني كه… كيهان را به مكاني بيشكل بدلساخت.
ـ جهان بيشكلوساختار بود. پس از آن، تورم، كيهان را آكنده از تابشهاي تقريبا همسان ساخت.
ـ در مرحلة بعد از آن، تابش بهطور كاملا تصادفي از مكاني به مكاني ديگر تغيير يافت و از لحاظ رياضي ميتوان گفت اين تغييرات چنان تصادفي بود كه تصادفيتر از آن امكان نداشت.»
خداوند در مورد ناپايداريهاي موجود در كيهان پس از مراحل ششگانة آفرينش و پيش از استوي بر عرش، آوردهاست:
و هوالذي خلق السموات والارض في سته ايام و كان عرشه عليالماء(هود: 7)
ترجمه: و او كسي است كه كيهان را در شش مرحله آفريد و عرشش بر آب بود.
بنابراين خداوند نيز با جملة «و عرشش بر آب بود»، كه به مثال بيشتر شباهت دارد تا به واقعيت، يكي از ناپايدارترين و بيشكلترين چيزها(آب) را براي ناپايدار نشاندادن كيهان در آن مقطع زماني نام ميبرد. همانگونه كه مردم نيز ميگويند زندگي فلاني بر آب است. يعني بسيار ناپايدار و متزلزل است.
تصور اينكه عرش با آن عظمت و سنگيني و نورعظيمبودن، واقعاً بر آب بودهباشد، توهين به عرش الهي است زيرا كه ‹عرش› خداوند مصدر جهان پيدا بوده، و ‹آب›، كه يكي از اجزاء زمين، و زمين كه خود يكي از اجزاء جهان پيدا، و جهان پيدا كه خود چهاردرصد كيهان است، نميتواند حامل يا نگهدار عرش باشد.
نكته: خداوند در هفت آيه بر مراحل ششگانة آفرينش تأكيد ميورزد، و پنج آيه از اين هفت آيه داراي ‹ثم استوي عليالعرش› است؛ و تنها در آيهاي كه در بالا آوردهشد، به ‹بر آب بودن عرش› در آن زمان اشارهدارد؛ كه نه مورد تأكيد است و نه موضوعي پاينده، بلكه خداوند با مثالي كه در اين آيه آورده، و با واژة ‹كان›، هم ميخواهد بگويد زماني، عرش برآب(متزلزل) بوده و هم ميخواهد بگويد كه اين تزلزل مرحلهاي اصلي از آفرينش نبوده، و نبايستي ادامه ميداشته، و در پنج آية ديگر گفته است كه اين تزلزل پس از گذشت زماني دراز، مهارشدهاست.
(ثماستوي عليالعرش) با همة كوتاهي آموزههاي بسياري در خود دارد:
ـ «عرش» كه با عبارتهاي «ربالعرشالعظيم» و «ربالنورالعظيم» وصفشده، نتيجة تجلييافتن ذرهاي از نور وجود خداوند است.
ـ عرش آنقدر عظمت داشته و تا آن اندازه پرتلاطم و پرجوشوخروش بوده كه تنها دانشمندان توانستهاند از سويي عظمت، و از سوي ديگر بسيارناپايداربودن آن را كشفكنند.
ـ رهاگذاشتن انرژي عرش براي ساختوساز جهان پيدا(سمواتوالارض) ضروري بوده و نيازي نبوده كه خداوند پيش از پايان يافتن آفرينش آسمانهاي هفگانه همراه با محتوايشان، انرژي عرش را دربندكند. سؤالي انديشهبرانگيز:
درحالي كه نور عرش كه با يك درجه تنزل و تجلي براي اين جهان، چنين قدرتي را داشته و دارد، پس اصل نور الهي چه عظمت و ابهتي دارد؟!
خداوند از شكل ناپايدار ديگري كه گاز، دود يا بخار باشد، زير عنوان «دخان» براي چنين مرحلهاي در سورة فصلت(آية 11) يادكرده و به واقعيتي اشاره دارد كه ادامة مقاله به آن پرداختهاست:
«بهتدريج نظم و ترتيب بر جهان حاكمشد. درست مثل قطرههاي آب كه از تراكم ابر حاوي بخار تشكيلميشود، ذرات آشناي مواد همانند الكترونها و پروتونهاي با تراكم، از تابش جداشدند. امواج صوتي در اين مخلوط بيشكل جاريشدند و كمكم به آن شكل دادند. ماده به تدريج كنترل كيهان را از دست تابش خارج … و پيروزي نهايياش را مسلم ساخت و خود را از چنگ تابش رهاساخت. هماكنون با انجام رصدهاي بسيار دقيق تابشهاي باقيمانده، اين دوران و پايان شگفتآور آن مورد كاوش قرارگرفتهاست.»
«… به زبان كيهانشناسي گفتهميشود كه جهاني را كه ما امروز به اين صورت ميشناسيم(مجموعهاي از اجرام كه توسط گسترة بسيار وسيعي از فضا از يكديگر جداشدهاند.) از تحولات نسبتاً جديد محسوب ميشود. اخيراً از اين گونه آرايشها بهگونهاي روشمند، نقشهبرداري شدهاست. ماده از چندين ميليارد سال پيش تسلط خود را بر شتاب كيهاني ازدستدادهاست.»(14)
«انرژي سياه نوعي گرانش است كه برعكس عملميكند. اثبات وجود انرژي سياه، از سوي مجلة ساينس در رديف برترين پيشرفتهاي علمي سال قرارگرفتهاست… به نظر ميرسد كه چيزي در فضا نهفته است و همانند نوعي نيروي ضدگرانشي عمل ميكند. اين نيرو باعث ميشود كه بجاي آنكه جهان متراكم شود و اجزاي آن به يكديگر نزديك شود، انبساط يابد».
«داستان انرژي سياه از سال 1998 آغازشد. در آن زمان دانشمندان دريافتند كه بسياري از كهكشانهاي دوردست با سرعتي بسيار بيشتر از آنچه كه محاسبات موجود پيشبينيكردهاند، از يكديگر دورميشوند. تحقيقاتي كه روي انواع ويژهاي از سوپرنواها انجام شد، بيانگر آن بود كه محاسبات انجامشده، اشتباهي نداشت. به عبارت ديگر محاسبات دقيق نشاندهندة آن بود كه سرعت انبساط جهان لحظه به لحظه درحال افزايش است و از سرعت اين انبساط كاستهنميشود».(15)
انرژي تاريك بنيان گرانش را در خود نهفتهدارد. 7/6 ميليارد سال پيش كه انرژي تاريك محدودشد تا از گسترش بيروية آن جلوگيري شود، همان زماني است كه عرش خداوند شكل گرفت، گرانش جذبي آن كمتر شد، و موجب شتابگرفتن بيش از پيش جهان پيدا و گسترش روزافزون آن شد.
«آيا جهان هستي روزي در جريان ‹فروپاشي بزرگ›(Big Crunch) ازهمفروخواهدپاشيد؟… يا در ‹سراشيبيبزرگ›(Big Tip) به ذرات ريز تبديل خواهد شد؟(در مقالة مهنورد در قرآن به اين دو پرسش از ديدگاه قرآن پاسخدادهشدهاست. ـ نگارنده) پاسخ به اين پرسشها به نظرميرسد كه در ويژگيهاي شكل تاريكي از انرژي نهفته باشد كه طي 6 تا 7 ميليارد سال گذشته درحال تحتتأثيرقراردادن جهان هستي بودهاست… محققان ميگويند كه اسرار نهفته پيرامون انرژي تاريك هنوز هم آنها را با شگفتي و نوعي سردرگمي مواجهميسازد. با اين حال مطالعات متعدد انجام شده طي يك سال گذشته سند گويايي بر ايفاي نقش ‹پدال گاز كيهاني› توسط انرژي تاريك است».
«محققاني از بريتانيا، آلمان و ايالات متحده، نتايج مطالعات گستردة خود را بر روي گاز داغ احاطهكنندة خوشههاي كيهاني بيكران كهكشانها را اعلامكردند… كه بتوانند ميزان انرژي تاريك نهفته درجهان هستي را براورد كرده و آن را با ديگر اشكال ماده و انرژي مقايسهكنند… آيا مقدار انرژي تاريك با گذشت زمان تغيير ميكند؟ پاسخ اين سؤال كليد اصلي براي تعيين ماهيت انرژي تاريك بهشمارميرود… چنانچه مقدار انرژي تاريك با گذشت زمان ثابت باقي بماند، در آن صورت ميتوان مدعيشد كه جهان با نرخ فزايندهاي به رشد و گسترش خويش ادامهخواهدداد… اگر قرار باشد كه مقدار انرژي تاريك با گذشت زمان تغييركند، در آن صورت ميتوان انتظارداشت كه با كاستهشدن از مقدار انرژي تاريك يك بار ديگر اين فرصت در اختيار گرانش قرارگيرد تا بر جهان هستي مسلطگرديده و آن را برانگيزاند تا با تندادن به ‹فروپاشي بزرگ› كاملا از هم متلاشي شود».
پاسخ: چون كيهانشناسان نميدانند كه انرژي تاريك چيست، ميخواهند از راه تغيير اندازة آن به چيستي آن پيببرند؛ دچار دور و تسلسل ميگردند. زيرا اگر ميدانستند كه عرش(انرژي تاريك) خود كانون گرانش است و با مهارشدن آن (ثماستوي عليالعرش) سرعت گريز كهكشانها افزونشدهاست، نميگفتند: ‹اگر با گذشت زمان تغييركند، و از آن كاستهشود، بار ديگر اين فرصت در اختيار گرانش قرارميگيرد، تا بر جهان هستي مسلطشود›.
اگر از انرژي تاريك يا انرژي عرش كاستهشود، سرعت گريز كهكشانها افزودهخواهدشد و دانشمندان از آن بهرهاي نميبرند.
پاسخ قرآن: وعنده مفاتحالغيب لايعلمها الاهو(انعام: 59)
ترجمه: و نزد اوست كليدهاي جهان پنهان كه كسي جز او آن را نميداند.
عالم غيب، در زبان كيهانشناسان ‹انرژي تاريك› و ‹مادة تاريك› عنوانگرفتهاست. با توجه به روش واژهگزيني قرآن كريم كه بسيار دقيق است، اگر قراربود ماهيت جهان پنهان براي هميشه غيرقابل شناخت باقي بماند، آيه بايد چنين ميبود: «لن يعلمها الا هو». چنانكه چون پذيرش نور مستقيم الهي براي مردمان و آنچه مادي است، غيرممكن است، به پيامبر برگزيدهاش فرمود: «لن تراني».
از سوي ديگر آيهاي يگانه، و نسبتاً شگفتانگيز و انديشهبرانگيزي وجوددارد كه ذهن هرانسان كنجكاوي را بويژه در اين زمينه به خود مشغولميكند:
الاّيسجدوا للهالذي يخرجالخباً فيالسمواتوالارض و يعلم ما تخفون و ما تعلنونالله لااله الاّهو ربّالعرشالعظيم(نمل: 25،26)
ترجمه: كه سجدهنميكنيد براي خداوندي كه بيرون ميآورد پنهاني را در آسمانوزمين(كيهان) و ميداند آنچه را كه پنهانميكنيد و آنچه را كه آشكارميسازيد. خداوند، نيست خدايي جز او كه پروردگار عرش بسياربزرگ است.
از نظر قرائت، اين دو آيه بايد باهم خواندهشوند و يك سجده براي آنها واجب است. و نكتهاي كه در اين دو آيه نهفته، آن است كه آية مربوط به عرش خداوند كه منبع خزائن غيب الهي براي ساختوسازهاي كيهاني است، (به مصداق آيههاي: ولله خزائنالسمواتالارض ـ منافقون: 7 و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ماننزله الابقدر معلوم ـ حجر:21) درست، پس از آيهاي آمده كه در آن گفتهشده، خداوند، كه بيرون آورندة پنهاني در كيهان است، شايستگي آن را دارد و بايد كه بر او سجدهكنيد.
بنابراين ميبينيم كه چه رابطة تنگاتنگ قرآني براي ‹آشكارسازي در كيهان› و ‹عرش خداوندي› وجوددارد؛ و تا چه اندازه اين موضوع براي خداوند اهميت دارد، كه ميگويد به اين دليل بسيارمهم، بايد بر من سجدهكنيد.
از آنجا كه از ويژگيهاي مادة اوليهاي كه كيهان از آن ساختهشده، بسيارناپايداربودن اوليه، نوري يا ذرهاي بودن، تراكم بسيارزياد، جرم بسياربالا، و گازيشكلبودن(وهي دخان) است؛ و همة اينها طبق آيات قرآن، در مورد عرش خداوند نيز صادق است، ممكن است اخترفيريكدانان با پژوهشهاي خود پيرامون اين ويژگيهاي قرآني، بتوانند تا اندازهاي به ماهيت ‹انرژي تاريك› پيببرند.
از سوي ديگر، بر مبناي نكتة نهفته در آية مورد بحث(بيرون آوردن پنهاني)، و بر اساس اصل آهستگي اينشتين، كه هرچه سرعت چيزي به سرعت نور نزديك شود، زمان آن كندتر ميشود، نتيجهميگيريم، در عرش كه از نور خالص و ساكن شكلگرفته، زمان صفر است. يعني كه «عرش، دستپروردة بيزمان خداوند» است؛ و آنگاه كه خداوند چيزي(خبأي) را از عرش بيرون آورد، نمود مييابد و اين جهاني ميشود و زمان نيز بر آن ميگذرد.
به همين دليل است كه كيهانشناسان پيش از سيصدهزار سال پس از مهبانگ را نديدهاند. آنچه پيش از آن است، همان ‹عرش› است، كه ناديدني است، و انرژي تاريك نيز همان است.
پاسخ به سؤالهاي زير نيز در همين موضوع است كه شرح آن گذشت:
«استنادكردن به نوعي انرژي تاريك و ناشناخته با خواص جذبي دفعي آشكار بهنظرميرسد كه پاسخ درستي به ابهامات موجود باشد؛ اما اينكه اين انرژي چگونه با اكتشافات فيزيكدانان دربارة نيروهاي موجود در طبيعت و ذرات درون اتمي مرتبط با آنها تعامل برقرارميكنند، معمايي است كه همچنان بيپاسخ باقيماندهاست. انرژي تاريك در واقع ميتواند همان ثابت كيهانشناختي اينشتين باشد. آن انرژي ميتواند حوزة كوانتوميد ويژهاي متشكل از ذرات ريز اتر باشد؛ يا ميتواند نمود عيني جديدي از خود جاذبه باشد».
«در ماه فوريه(2004) يك تيم تحقيقاتي از «مؤسسة فضائي علوم تلسكوپي» اقدام به انتشار نتايج مشاهدات تلسكوپ فضايي هابل در مورد محدودهاي از فواصل و بازههاي زماني در تاريخ جهان هستي كرد. آنها موفق به تخمين مدت زماني شدهبودند كه از بروز يك تغيير عمده در جهان هستي ميگذرد: بله، حدود شش ميليارد سال از زماني كه كاهش نرخ انبساط در پهنة گيتي جاي خود را به يك شتاب فزاينده داد، ميگذرد. نقطة عطفي كه اصطلاحا از آن به عنوان (Big Jerk)«تحول بزرگ» يادميشود.»
يادداشت: با تشكر از مترجم محترمي كه اين مقالة وزين را ترجمهكردهاست، «تحول بزرگ» ترجمة مناسبي براي jerk نيست. در فرهنگ لغات اكسفورد به معناي «ناگهاني هلدادن» نيز آمدهاست كه اين مفهوم با «كاهش نرخ انبساط كيهاني و شتاب فزاينده» بيشتر مناسبت دارد و ميتوانيم آن را «گسيل بزرگ» ترجمه كنيم.
«گام بعدي تحقيق پيرامون اين موضوع است كه آيا مقدار انرژي تاريك با گذشت زمان تغييرميكند؟ رايس رئيس مؤسسة يادشده و همكارانش موفق به دريافت مجوز زماني بسيار خوبي براي مشاهدة مستقيم فضا با تلسكوپ فضائي هابل طي سال آينده براي بهدستآوردن اطلاعات بيشتر پيرامون نوع رفتار انرژي تاريك شدند… كشف انرژي تاريك باعث شده است تا محققان عصر ما با پيچيدهترين و اسرارآميزترين معضل در تمام تاريخ علم روبهرو شوند.» (16)
ثماستويعليالعرش مبين آن است كه انرژي تاريك كه از فرط سنگيني و گرانش موجب گسترش بيرويهاي شدهبود، هنگامي به زير سلطه درامد كه «اندازة مواد قابل گسترش» جهان پيدا به حد قابلقبولي رسيدهبود. از سوي ديگر اين محدودشدن انرژي تاريك موجب شد كه گرانش جذبي نسبت به گذشته كمتر شده و «شتاب گسترش» جهان پيدا افزايش يابد.
اين رخداد در حدود 7/6 ميليارد سال پيش رخدادهاست. اگر كيهان 7/14 ميليارد سال(طبق محاسبههاي تازه) عمر داشتهباشد، پس دورة ناپايداري هشت ميليارد سال پس از آغاز آفرينش طولكشيده؛ و اگر دورة شكلگيري كيهان را همانگونه كه مهبانگ بيان داشته پنج ميليارد سال بدانيم، پس ‹ثماستوي عليالعرش› يعني محدوشدن انرژي تاريك سه ميليارد سال به درازا كشيدهاست.
اين مطلب نيز قابلتوجهاست: «پيش از سال 1998 كيهانشناسان از اختلافهايي كه در محاسبه سن، چگالي، و تراكم كيهان بروزميكرد، دچار مشكل بودند. اما پديدة شتاب، همه چيز را با يكديگر سازگار كرد. اين پديده، يكي از مفهومهاي كليدي بسيار مهم است… اكنون پژوهشگران به اين نتيجه رسيدهاند كه زمان پرداختن به پرسشهاي عميقتر همانند دليل شتاب(روزافزون) كيهاني فرارسيدهاست».(17)
همانگونه كه شرح آن گذشت، پديدة شتاب و دليل گسترش روزافزون آن، بر اساس دادههاي كيهانشناختي، در ‹ثم استوي عليالعرش› به گفتة قرآن، و محدوشدن انرژي تاريك، در اصطلاح كيهانشناسان، نهفته است.
فللهالحمد ربالسّموات و ربّالارض ربّالعالمين و لهالكبرياء في السّموات والارض و هوالعزيز الحكيم(احقاف: 37)
ترجمه: پس سپاس از آن خداست؛ پروردگار آسمانها و پروردگار زمين(كهكشانها) پروردگار جهانيان، و از آن اوست بزرگي و بزرگواري در آسمانهاوزمين(كيهان) و او بسياربزرگوار و بسيارحكمتدان است.
لخلقالسموات والارض اكبر من خلقالناس ولكن اكثرالناس لايعلمون(مؤمن:57)
ترجمه: تاكيد ميكنيم(لام بر سر خلق علامت تاكيد است.) كه آفرينش كيهان از عظمت و بزرگي بسيارزيادي برخورداراست نسبت به آفرينش مردم (جن و انس با همة اهميتي كه دارند.) ولي اكثر مردم (به دليل ناآگاهي از آفرينش كيهان) به اين مهم پينبردهاند.
فسبح باسم ربكالعظيم فلا اقسم بمواقع النجوم و انه لقسم لو تعلمون عظيم (واقعه: 72 ، 73)
ترجمه: پس تسبيحگوي نام پروردگار بسيارباعظمتت را. پس سوگند به جايگاههاي ستارگان و همانا كه اين سوگند، سوگند بسياربزرگي است، اگر كه بدانيد!!
وسع كرسيهالسمواتوالارض ولايؤده حفظهما و هوالعليالعظيم(بقره: 255)
ترجمه: جايگاه آسمانهاوزمين(كيهان) او بسياربسيارگستردهاست و نگاهداري آن بر او دشوار نيست و او بسياربسياربلندمرتبه و بسياربسيارباشكوهوجلال است.
ءانتم اشد خلقاً امالسّماء بناها(نازعات: 27)
ترجمه: آيا آفرينش شما(اي جماعت جن و انس) استوارتر و محكمتر است يا بناي كيهان؟
1. ما در سيارهاي زندگيميكنيم كه دربرابر شگفتيوشكوه كيهان، بسياربسياركوچك مينمايد و زمين عضو منظومة شمسي است.
2. منظومه شمسي در يكي از بازوهاي كهكشان مارپيچي(درستش ‹حلزوني› است ـ نگارنده) بزرگ، بهنام راه شيري قرارگرفته كه به صوت نواري نقرهفام در آسمان شب ديدهميشود.
3. كهكشان راه شيري بيش از صد ميليارد ستاره همچون خورشيد دارد.
4. در وراي كهكشان راه شيري ميلياردها كهكشان ديگر، به اشكال مختلف در فضاي كيهان پراكندهاند.
5. بيشتر كهكشانها در خوشههايي گردهمآمدهاند. راه شيري عضو يك خوشه از كهكشانهاست. قطر خوشههاي بزرگ از مرتبة ده ميليون سال نوري است.
6. اين خوشهها خود عضو ابرخوشهها يا خوشههاي بزرگتر هستند كه برخي دهها هزار كهكشان را درخودجايدادهاند.
7. مجموعة ابرخوشهها، خود خوشههاي بزرگتر را تشكيل ميدهند كه آنها را ابرابرخوشه مينامند.(18)
اين هفت مورد كه عظمت و شكوه تنها بخشي از كيهان (جهان پيدا)را بازگوميكند، نمونهاي كوچك از كارهاي بزرگياست كه خداوند در آفرينش انجام دادهاست. كارهاي بزرگ پروردگار را نبايد تنها در جهان بزرگها(كيهان) بيابيم بلكه بايد در جهان كوچكها، يعني در آن آفريدههايي كه هيچ چيزشان به چشم سر درنميآيد: در عالم ذرات، در جهان نور و كوانتم، در ژن، در دي. ان. آ.، در كلونينگ(شبيهسازي)، و… نيز جستوجوكنيم.
اكنون به مصداق آية زير، شايسته و بجاست كه بياييم و در اين بزرگي و شكوه انديشهكنيم؛ حتي اگر شده براي چندلحظهاي. شايد به بزرگي و عظمت خداوند تا اندازهاي كه مغز كوچكمان گنجايش دارد، پيببريم:
ان في خلقالسموات والارض واختلاف الليل والنهار لايات لاوليالالباب. الذين يذكرونالله قياما وقعودا وعلي جنوبهم و يتفكرون في خلقالسموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذابالنار(نساء: 190 و 191)
ترجمه: همانا در آفرينش كيهان و اختلاف شبوروز نشانههايي براي اهل خرد است. آنان كه خداوند را چه ايستاده، چه نشسته، چه خوابيده يادميكنند و در آفرينش كيهان ميانديشند و ميگويند پروردگارا! اين كيهان باعظمت را بيهوده نيافريدهاي. تو پاك و منزهي. پس، از شكنجة آتش ما را بازدار.
ـ اين عظمت تنها مربوط به آن چيزي است كه كيهانشناسان از طريق تلسكوپها و ماهوارهها بدان آگاهي يافتهاند.
ـ همة آن چيزهايي را كه كيهانشناسان يافتهاند، تنها چهاردرصد!! كل كيهان است كه وزن آن را دانستهاند؛ ولي نودوششدرصد آن را نميبينند و هنوز به ساختار آن پينبردهاند.
ـ همة اين پيداها و ناپيداها تنها ذرّة ناچيزي از نور وجود او بوده كه با مشيت و خواستش زينت ظهور يافته است!!!… وه كه چه عظمتي دارد اين الله!!!
اني كنت كنزاً مخفياً فاحببت ان اعرف فخلقتالخلق(حديث قدسي)
من گنجي پنهاني بودم. دوست داشتم شناختهشوم، پس آفريدگان را آفريدم.
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دمزد*** عشق پيداشد و آتش به همه عالم زد
انساني نمادين ميگويد:
خداوندا تو ياور مني، اي آسمان تو خانة مني، اي زمين تو تكيهگاه مني، اي باران ببار و بشورانم، اي آفتاب بتاب و بسوزانم، و تو اي باد ذرات خاكستر وجودم را در فضا پراكندهساز تا به ژرفاي كهكشانهايي كه سالهاي نوري از ما بدورند، راهيابم و با ستارگانشان بياميزم. آنگاه بزرگي را درخواهم يافت و عظمت خداوندي را.
وه! كه انسان چهبزرگ ميشود با رهايي و چهكوچك ميگردد آنگاهكه در قفس است
بال بگشا و صفير از شجر طوبي زن حيف باشد چو تو مرغي كه اسير قفسي
فاطرالسّموات والارض انت وليي في الدنيا والآخره توفني مسلماً و الحقني بالصّالحين
تاريخ چاپ در روزنامة اطلاعات: 3/2/73
بازنويسي با تجديد نظر كلي: 30/3/83
1.cobe مخففcosmic background explorer به معني ‹كاوشگر پسزمينة كيهاني› است.
2. روزنامة ابرار شمارة 1499 ـ13/10/72
3. هفتهنامة ايتاليايي پانوراما 11/2/1990 ترجمه از مقالة «مينيبانگ»
4. الف: كهكشان به مجموعهاي از چندصد ميليارد ستاره همچون خورشيد اطلاق ميگردد كه در آسمان شب همچون ذرات كاه كه در جاده پاشيده باشند، از زمين به چشم ميآيند و از اينرو آن را كهكشان ناميدهاند.
ب: كوازار مخفف دو واژة ‹كوازي› و ‹استلار› به معني اخترنما ميباشد. اخترنماها منابع عظيم نوراني با انرژي بسيار قوي و گستردگي بسيار زياد هستند كه نور آنها پس از عبور از طبقات تاريك كيهان، از زمين قابلمشاهدهاست.
5. اطلاعات علمي 1/9/1366 ص 10و 11
6. روزنامة شرق: 3/10/82
7. روزنامة شرق: 3/3/83
8. در دعاها ميخوانيم: « اللهم ربالنورالعظيم… و هو ربالعرشالعظيم » از برابرگذاري اين دو وصف خداوند در كلام معصومين، نتيجه ميگيريم كه عرش الهي، خود، نور است و به مصداق «…و عليالعرشاستوي» عرش، بدون هيچ واسطهاي به خدا پيوستهاست، پس نور وجود خداوند بر نور عرش بيواسطه چيره است.
بنابراين، منظور از نورهاي دوم در عبارتهاي « نور نور» و «نور علي نور»، عرش الهي است.
در مفاتيحالجنان نيز، پيش از دعاي نور و پس از دعاي توسل، دعايي است كه با اين جمله شروعميشود: اللهم بحقالعرش و من علاه
9. ابراهيم ويكتوري ـ شگفتيهاي جهان، صص 31، 47 و 69
10 تارخچة زمان ـ هاوكينگ، صص 145تا 147
11. نهجالبلاغه: خطبه 90 فرازهاي 20 و 21
12. تفسير الميزان ترجمه از متن عربي
13. همان
14. شرق: 29/2/83
15. شرق: 3/10/83
16. شرق: 19/3/83 مقالة ‹پيتر اسپاتس›
17. شرق: 29/2/83
18. ماهنامة دانشمند خرداد 1366